مشهدی کیمیا
من و همسری نذر کرده بودیم که دخترمون رو 1 سالگی ببریم پا بوس امام رضا اما با راهنمایی ها و به توصیه جاری گرامی زمان این سفر که اولین مسافرت کیمیا خانم بود به 4 ماهگی تغییر پیدا کرد.الان که شیطنت ها ی کیمیا رو میبینم و به مسایلی مثل 4 دست وپا رفتن و سوپ و فرنی درست کردن براش فکر میکنم از این تصمیم که سفرمون رو جلو انداختیم کاملا راضی هستم.ساعت 8 شب 2 مهر ماه با قطار و به همراه کیمیا جون و اقای همسر و مامانم راهی مشهد شدیم.خدا رو شکر کیمیا تو قطار اصلا بهونه نگرفت و کاملا خوش اخلاق بود و خوب هم خوابید.2 روز مشهد بودیم و تو این دو روز فقط نداشتن کالسکه اذیتمون کرد و از نبردنش سخت پشیمون بودیم.تو مشهد به دیدن هم خدمتی های همسر رفتیم.به طور کلی سفر خوبی بود و اذیت نشدیم.دیگه حال و هوای مشهد و حرم ونمازای جماعتشو خودتون میدونید...همزمان شدن مسافرت ما و مادر و پدر شوهر و خواهر شوهرم به مشهد و دیدن اونا توی حرم خوبی این سفرو تکمیل کرد.البته ما باید زودتر بر میگشتیم و پنجم مهر بلیط داشتیم.بماند که خودمون رو به سختی به قطار رسوندیم و کم مونده بود جا بمونیمکیمیا کلا برگشت رو خواب بود.تو راه برگشت خبر فوت مادر بزرگ عزیزم رو دادن و همین باعث شد لذت سفر خیلی زود از یادمون بره.از راه اهن یه راست رفتیم خونه داییم و بعدشم تشیع جنازه وختم و......فقط تو یه کلمه می تونم بگم ماه بود.روحش شاد...اگه دوست داشتین یه فاتحه برای شادی روحش بخونید.
کیمیا تو این عکس شبیه نخوده